کد مطلب:314885 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

به آن مسجد عقیده دارم
در روز 10 / 9 / 80 شمسی جناب آقای مشهدی محمد علی خلیل وند 61 ساله از اهالی قشلاق از توابع شهر گوگان واقع در استان آذربایجان شرقی در دارالضیافه خویش در رابطه با كرامت مسجد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در گوگان قصه ای را چنین بیان كرد:

تقریبا سی سال پیش اینجانب چهار رأس گوسفند - شامل دو رأس بره و دو رأس میش - داشتم و دارایی و ثروتم فقط همین دام ها بود. از طرفی همسرم در ایام جوانی پختن نان را در تنورهای قدیمی بلد نبوده و چندان با پخت و پز نان



[ صفحه 429]



آشنایی نداشت.

با این حال روزی در غیاب من، مقداری از آرد را خمیر كرده بود تا از آن برایمان نان بپزد، متأسفانه بر اثر ناشیگری وی بیشتر آن خمیر از جداره تنور به ته آن ریخته شده بود. و همه آن نان ها تكه و پاره را به گوسفندان خورانده بود.

من موقع غروب كه به خانه آمدم مقداری جو پیش آن ها گذاشتم دیدم اصلا نخوردند و معلوم است كه بیمارند. از همسرم پرسیدم كه چرا دام ها چیزی نمی خورند و چرا بیمار شده اند؟ هر چه هست راستش را به من بگو. در پاسخ گفت: من همه نان ها را كه به ته تنور ریخته شده بود و به خورد آن ها دادم.

بنده چنان كه پیش تر گفتم، از مال دنیا غیر از چهار رأس گوسفند چیزی نداشتم و خیلی ناراحت بودم، تصمیم گرفتم بروم روغن «كرچك» كه مسهل است بخرم و به دام ها بخورانم، تا شكمبه و باب المعده شان باز شود.

به هر حال، موقع بیرون رفتن از خانه گریه كردم و اشك ریختم و گفتم: یا حضرت ابوالفضل (علیه السلام) این حیوانات از هلاك و مرگ نجات یابند و بهبودی پیدا كنند، من نذر می كنم مبلغ پنجاه تومان به مسجد حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در گوگان بدهم.

من به مغازه رفتم و روغن كرچك خریدم، تا برگشتم، دیدم كه سه رأس از آنها شكمبه و باب المعده شان باز شده و از مرگ قطعی خلاص شده اند و فقط یكی از آنها مریض است كه از آن روغن به او خوراندم. در نتیجه او نیز خوب و حالش بهتر گردید و من هم بعدا نذرم را ادا كردم. پس از آن تاریخ، من به آن مسجد مقدس عقیده مند شدم.



[ صفحه 430]